تبلیغات

ورود کاربران

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 194
    کل نظرات کل نظرات : 0
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 16
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 75
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
    آي پي امروز آي پي امروز : 11
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 14
    بازدید هفته بازدید هفته : 16
    بازدید ماه بازدید ماه : 526
    بازدید سال بازدید سال : 3,417
    بازدید کلی بازدید کلی : 112,241

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.116.41.133
    مرورگر مرورگر : Safari 5.1
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403

داستان واقعی یکی از قربانیان کتاب شمس المعارف

قربانی می گوید که در مقطع متوسطه بود و امتحان سالانه اش نزدیک بود و برای این کار آماده نبود، بنابراین شروع به جستجوی راه هایی برای حفظ سریع و تلاش برای تقویت حافظه خود کرد و به طور اتفاقی صفحه ای پیدا کرد. برای تقویت حافظه اش .

در واقع دستور به کار گرفته شد و او متوجه شد که در حفظ، حافظه و فراموش نکردن بهبود یافته است، بنابراین کنجکاوی او برای آشنایی با دستورهای بیشتری از کتاب شمس المعارف بیشتر شد و به جستجوی آن رفت. کتابفروشی ها را پیدا نکردند و به طور اتفاقی یکی از کتابفروش ها را در پیاده روها پیدا کرد و از او در مورد کتاب پرسید، پس فروشنده خندید و به او گفت آیا می خواهی شعبده باز شوی و برای آوردن عزیزت کار کنی ؟

البته جواب منفی داد و اینکه دوست دارد مطالب کتاب شمس المعارف را ببیند و فروشنده به او قول داد که روز بعد آن را با خود بیاورد اما قیمت آن بالاست. و بر سر قیمت کتاب شمس المعارف که فروشنده بیاورد توافق شد، شب به سخنان فروشنده می اندیشد که آیا می خواهی جادوگر شوی؟

و صاحب داستان می گوید فردای آن روز متوجه شده که فروشنده کتاب موعود را آورده و در کیسه سیاهی به او داده و به او گفته است که مواظب باش به کسی ندهی و می گوید راه افتادم. به خانه در حالی که با عجله قدم برمی داشتم تا کتاب را باز کنم و گاز آن را ببینم و وقتی به خانه رسید در را به روی خود بست و شروع به مرور اوراق و فهرست و مطالب کتاب شمس المعارف کرد. در کمال تعجب چیزی نفهمید.

می گوید آن را در کمدم گذاشته ام و دیگر آن را به خاطر نمی آورم تا اینکه یک روز صدایی در کیفم شنیدم که فکر کرد گربه آن هاست اما هیچ کس در کمد نبود جز من آن را پوشیده بودم و بالای آن بود. کتاب شمس المعارف، پس به یاد کتاب افتاد و شروع به مرور مطالب کتاب کرد و در تهیه جن از کتاب به دستور جادویی رسید و با خود گفت من آن را به کار می برم.

همانا او اقلام مورد نیاز را همانطور که در کتاب است آورد و برای موضوع آماده شد و منفعت آن ازدواج با پری بود و عملاً آنچه را که لازم بود انجام داد و همانطور که در کتاب آمده بود خواند. مقتول می گوید که کنجکاوتر از این بوده است. منتظر نتیجه بود و آن شب هیچ اتفاقی برایش نیفتاد و عادی خوابید.

برای موضوع بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید.

کتاب شمس المعارف




تاریخ ارسال پست: سه شنبه 01 آذر 1401 ساعت: 10:33

بخش نظرات این مطلب


کد امنیتی رفرش